تعداد قابل ملاحظه ای از مطالعات در بررسی مفهوم استرس بر نقش تعیین کننده و بلامنازع تفاوت های فردی در «فرایند های ارزیابی شناختی» تأکید کرده‌اند (کاسیدی[۱۴۵], ۲۰۰۷؛ گوائرتز و گریگوایر[۱۴۶]، ۲۰۰۴؛ ریچاردز و پیهت[۱۴۷], ۲۰۰۰؛ دآندا, بارونی, باسکین, باچوالد, مورگان, او, گولد و ویس[۱۴۸], ۲۰۰۰؛ کویپر, مارتین و اُلینگر[۱۴۹], ۱۹۹۳؛ حجت[۱۵۰] و همکاران, ۲۰۰۳).

گوائرتز و گریگوایر (۲۰۰۴) رابطه بین فرایندهای ارزیابی شناختی و استرس تحصیلی را در گروهی از نوجوانان دختر و پسر مطالعه کردند. نتایج نشان داد در حالی که دختران در مقایسه با پسران اهمیت بیشتری به موقعیت استرس زا دادند، پسران در مقایسه با دختران گزارش کردند که در مواجهه با موقعیت های استرس زا از منابع مقابله ای بیشتری برخوردارند. در این پژوهش، نتایج تحلیل خوشه ای نشان داد که بین ‌گروه‌های با الگوهای ارزیابی مختلف، از نظر سطوح تجارب تحصیلی استرس زا با یکدیگر تفاوت معناداری وجود دارد.

با توجه به اهمیت مفهوم ارزیابی در تجربه یک رویداد استرس‌زا عجیب به نظر می‌رسد که چرا مطالعات کمی این موضوع را در موقعیت های آکادمیک مورد توجه قرار داده‌اند. پاره ای از مطالعات نشان داده‌اند که یادگیرندگان فشارها و انتظارهای مرتبط با موقعیت های تحصیلی خود را متعارف ترین تنشگرهای زندگی روزانه خود قلمداد می‌کنند (دآندا و همکاران, ۲۰۰۰؛ هالستید, جانسون و کانینگهام[۱۵۱], ۱۹۹۳). مطالعات انجام شده در این حوزه عمدتاً بر راهبردهای مقابله ای ترجیحی مورد استفاده یادگیرندگان در مواجهه با موقعیت های استرس‌زای تحصیلی مبتنی است (دآندا و همکاران، ۲۰۰۰؛ دامونت و پرووست[۱۵۲]، ۱۹۹۹؛ ریجاوک و بردار[۱۵۳]، ۲۰۰۲؛ تورشیم و وولد، ۲۰۰۱) و از توجه به فرایندهای ارزیابی شناختی که پیشایند این راهبردها هستند, بازمانده اند.

نظریه های مقابله با استرس

نخستین تلاش های انجام شده برای مفهوم سازی استرس، به وسیله عالمان علوم زیست شناسی و فیزیولوژی انجام شده است (کانن، ۱۹۳۲؛ نقل از گلانز و شوارتز[۱۵۴]، ۲۰۰۸). علاوه بر این، طیف وسیعی از علوم رفتاری و سلامت، مانند همه گیرشناسی، روان شناسی شخصیت، روان شناسی شناختی، روان شناسی اجتماعی و پزشکی نیز به درک بهتر مفهوم استرس کمک های چشمگیری کرده‌اند.

همان طور که اشاره شد مفهوم استرس در زمینه‌های پژوهشی بسیار متفاوتی مانند علوم زیستی و اجتماعی مطالعه شده است. برای مثال، سلی تأکید می‌کند با وجود آن که غالب افراد معتقدند که استرس یک مفهوم منفی می‌باشد، استرس به طور ذانی منفی نیست. بر طبق نظر سلی (۱۹۷۶؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) واکنش به استرس می‌تواند به مثابه یک انگیزش درونی عمل کند و مقدار قابل قبولی از استرس در رشد و نمو فرد مؤثر می‌باشد. مفهوم استرس در علوم مختلف به طرق مختلف تعریف شده است. در علوم مختلف، مفهوم استرس به طرق متفاوتی تعریف شده است و این مفهوم در الگوهای نظری مختلف به مثابه یک متغیر وابسته، متغیر مستقل و یا یک متغیر تبادلی مورد توجه محققان قرار گرفته است. با توجه به تفاوت های موجود در درک استرس، بررسی مفهوم استرس در طیفی از الگوهای نظری مختلف، ضروریست.

الگوی مبتنی بر پاسخ استرس

مرور ادبیات پژوهش نشان داد که خاستگاه الگوی پاسخ محور استرس[۱۵۵] در علم پزشکی می‌باشد. در این قلمرو پژوهشی، استرس بیانگر شیوه ترجیحی فرد در پاسخ به عوامل استرس زا می‌باشد. به بیان دیگر، استرس نشان دهنده الگوی پاسخ جسمانی، روان شناختی و عواطف منفی فرد در مواجهه با عوامل استرس زا می‌باشد (کوپر، دیو و اُدریسکل[۱۵۶]، ۲۰۰۱). در الگوی پاسخ محور، استرس به مثابه یک متغیر وابسته مورد توجه محققان بوده است.

کارهای اولیه بر روی استرس بر واکنش های فیزیولوژیک نسبت به محرک های استرس زا مبتنی بوده است. کانن (۱۹۳۲؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) در اولین تعریف از مفهوم استرس، بر واکنش های «جنگ و گریز[۱۵۷]» نسبت به عوامل استرس زا تأکید کرد. سلی (۱۹۵۶؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) ـ که لقب پدر مطالعات مدرن استرس به وی تعلق گرفت ـ، مطالعات کانن را از طریق ‌مشاهده‌های بالینی و مطالعات آزمایشگاهی بسط داد.

سلی (۱۹۵۶؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) در تعریف استرس به پاسخ فرد بر مطالبات موقعیتی تأکید کرد. به منظور تبیین الگوی مبتنی بر پاسخ استرس و شناسایی واکنش های افراد به عوامل استرس زا سلی (۱۹۵۶؛ نقل از گلانز و شوارتز، ۲۰۰۸) الگوی نشانگان انطباق عمومی[۱۵۸] را بسط داد. سلی فرض کرد که تمام ارگانیسم های زنده در پاسخ به عوامل استرس زا، در سه مرحله، تغییراتی نشان می‌دهند. این مراحلـ که به صورت نشانگان انطباق عمومی نام گذاری شد ـ، شامل مراحل واکنش هشدار[۱۵۹]، مقاومت[۱۶۰] و خستگی[۱۶۱] می‌باشد. در هر مرحله، پاسخ های فیزیولوژیک و رفتاری برانگیخته می‌شوند.

در مرحله هشدار، فرد موقعیت را درک می‌کند و فعالیت های جنگ و گریز به مثابه یک پاسخ طبیعی نسبت به موقعیت تهدید کننده تلقی می شود. در مرحله مقاومت، فرد تلاش می‌کند که از طریق انطباق با شرایط استزس زا خود را در برابر موقعیت تهدید کننده حفظ کند. مرحله خستگی (که گاهی با بیماری و مرگ همراه است) زماهی حادث مس شود که فرد موقعیت را از منابع درونی خود فراتر ارزیابی کند (کوپر و همکاران، ۲۰۰۱).

اگر چه تعداد زیادی از محققان نظریه سلی را به دلیل عدم ارائه تعریفی دقیق تر از مفهوم استرس مورد انتقاد قرار داده‌اند، اما الگوی نشانگان انطباق عمومی و الگوی پاسخ محور استرس از دیدگاه زیست شناختی حائز نقشی حیاتی بوده است. ‌بنابرین‏، الگوی مبتنی بر پاسخ سلی، از طریق ترغیب مطالعات دیگر، محققان را به درک عمیق تری از مفهوم استرس رهنمون ساخت (کوپر و همکاران، ۲۰۰۱).

در مجموع، الگوی مبتنی بر پاسخ بر پاسخ افراد نسبت به عوامل استرس زا مبتنی می‌باشد. ‌بنابرین‏، از توجه به محیط و یا محرک های دیگر ـ که بر الگوی پاسخ افراد در مواجهه با عوامل استرس زا مؤثرند ـ، بازمانده است. در پاسخ ‌به این انتقادات، محققان در مقابل الگوی مبتنی بر پاسخ استرس، الگوی دیگری را پیشنهاد کردند. در این الگو، که الگوی مبتنی بر محرک استرس[۱۶۲] نامیده می شود، هدف اصلی محققان شناسایی موقعیت ها یا محرک های استرس زا می‌باشد (کوپر و همکاران، ۲۰۰۱).

الگوی مبتنی بر محرک استرس

در طول دهه ۱۹۸۰-۱۹۷۰، غالب مطالعات انجام شده درباره استرس بر رویکرد محرک محور، مبتنی بوده اند (سوتان، بام و جانستون[۱۶۳]، ۲۰۰۴). در الگوی مبتنی بر محرک، هدف عمده شناسایی منابع اصلی استرس بوده است. در این الگو، شرایط اجتماعی مانند فضای اجتماعی، محیط کاری و روابط به مثابه محرک ها تلقی می‌شوند. در ادبیات علمی، استرس به مثابه پاسخ به یک محرک در محیط یا به مثابه یک محرک که در فراخوانی پاسخ مؤثر است، تعریف شده است (دیلی و ویلکاک[۱۶۴]، ۲۰۰۲). در الگوی مبتنی بر محرک، استرس بُعدی از محیط فرض می شود که در فرد نسبت به محرک استرس زا واکنشی فرامی خواند (بارتلت[۱۶۵]، ۱۹۹۸). بر اساس این الگو، استرس به یک ویژگی، رخداد یا موقعیت در محیط اطلاق می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...