لاپلانتین[۳۵] (۲۰۰۰) در پژوهشی دریافت که وجود شیوه ­های فرزندپروری سالم روانی و فرهنگی فرزندان در گرو یک نکته اساسی است؛ یعنی خانوده­هایی که فرزندان آنان در سلامت روان کامل به سر می­برند، یک نکته مشترک در شیوه ­های تربیتی خود اعمال ‌می‌کنند و آن عبارت است از «حضور والدین در جمع خانواده و داشتن رابطه آموزشی و نیز وجود ارتباط کلامی مؤثر با فرزندان» (لاپلانتین، ۲۰۰۰).

رابطه­ والدین اعم از آموزشی یا غیر آموزشی با فرزندان، رابطه یکسان و بر طبق یک الگو و یک مدل خاص نیست. ‌بر اساس تحقیقی در فرانسه، این مدل در ارتباط با طبقه اجتماعی خانواده می­باشند (ژیفو، لوواسور[۳۶]، ۱۹۹۵).

بدون تردید ‌می‌توان گفت یک مدل فرزندپروری در همه خانواده ­ها وجود ندارد، بلکه به تعداد خانوده­ها روش­های فرزندپروری وجود دارد (کاستلان[۳۷]، ۱۹۹۸).

۲-۱-۲ تاریخچه فرزندپروری

بین کشورها و گروه ­های مختلف اجتماعی به تفاوت­های چشمگیری در زمینه شیوه ­های فرزندپروری برمی­خوریم. در آمریکا حتی در میان خانواده­های طبقه متوسط هر از چندگاهی نوساناتی در نگرش افراد نسبت به مسائلی نظیر آموزش آداب توالت رفتن، برنامه زمانی، تغذیه طفل، تغذیه با شیر مادر مقابل استفاده از شیشه پستانک و سهل­گیری در مقابل سخت­گیری دیده می­ شود. در سه دهه اول قرن حاضر میلادی، روش­های فرزند­پروری تا حدود زیادی خشن و خشک بوده ­اند. در آن زمان به والدین توصیه می­شد با بغل کردن کودک به هنگام گریه کردن او را لوس نکند، طبق برنامه ثابتی به او غذا بدهند، (اعم از اینکه گرسنه باشند یا نباشند) و آداب توالت رفتن را در همان سال اول زندگی به او آموزش دهند. این روش کاملأ خشک تا حدود زیادی زیر نفوذ مکتب رفتارگرایی بود.

این دیدگاه عینی، کنترل شده و غیر عاطفی در زمینه فرزندپروری به شکل مضحک و اغراق آمیزی در نقل قول زیر از جان واتسون[۳۸] بیان­گذار مکتب رفتار­گرایی به خوبی نمایان است: «برای تربیت کودک، شیوه معقولی وجود دارد، با بچه طوری رفتار کنید که گویی بزرگسال کم سن و سال است. با نهایت دقت به اول لباس بپوشانید و حمامش کنید. با او با شیوه عینی و با استواری ملاطفت­آمیزی رفتار کنید. هرگز او را در آغوش نگیرد و روی زانوی خود ننشانید. اگر ناچار شدید، فقط در موقع شب خوش گفتن، یک بار پیشانی او را ببوسید.» (واتسون، ۱۹۲۸، به نقل از اتکینسون و دیگران[۳۹]، ۱۹۸۳؛ ترجمه براهنی و دیگران، ۱۳۷۳).

در دهه ۱۹۴۰ میلادی روند شیوه ­های فرزند­پروری در جهت سهل­گیری و انعطاف پذیری بیشتری دگرگون شد. در این دهه نظریه­ های فرزندپروری زیر نفوذ مکتب روانکاوی قرار گرفت. مکتبی که در آن بر امینت عاطفی کودک و زیان­های ناشی از کنترل شدید تکانه­های طبیعی او تأکید می­شد. تحت راهنمایی­های دکتر بنیامین اسپاک[۴۰] به والدین توصیه شد که از شّم طبیعی خود پیروی کنند و از برنامه ­های انعطاف پذیری که هم با نیازهای خود آنان و هم با نیاز­های کودک سازگاری دارد، استفاده کنند. به نظر می­رسد در حال حاضر شاهد نوسانی در جهت عکس هستیم. چنین می­ نماید که امروزه والدین احساس ‌می‌کنند که سهل­گیری، پاسخ مشکل آن­ها نیست و قواعد خشک و مستبدانه گذشته هم کارایی خود را از دست داده است (اتکینسون و دیگران، ۱۹۸۳؛ ترجمه براهنی و دیگران، ۱۳۷۳).

در روش جدید فرزندپروری توصیه می­ شود که کودک هم در رفتار و هم در احساست خویش به کمک بزرگسالان نیازمند است. والدین باید به کودک فرصت دهند تا درباره احساسات و نگرش­های منفی خود، بدون ترس و واهمه صحبت کنند. باید رفتار­های نا­مطلوب کودک را مورد سرزنش قرار دهند، نه خود کودک را. ‌بنابرین‏ احساس احترام به فرزند در شیوه ­های اعمال انضباط باید محفوظ بماند. محدودیت­ها نباید به طور مطلق بیان شوند و والدین باید از طرح محدودیت­های دوگانه و نا مشخص خود­داری کنند و محدودیت­ها را با هدف­های تربیتی و سالم­سازی شخصیت کودک اعمال نمایند (اتکینسون و دیگران، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و دیگران، ۱۳۷۳).

۲-۱-۳ الگو­های مربوط به شیوه ­های فرزندپروری

در این بخش به سه مدل از شیوه ­های فرزندپروری که به صورت جداگانه توسط زیگلمن[۴۱]، سیرز[۴۲] و بامریند ارائه شده، می­پردازیم. در این الگو­ها شیوه ­های مختلف فرزندپروری جداگانه مورد بحث قرار گرفته است.

۲-۱-۳-۱ الگوی زیگلمن

زیگلمن (۱۹۹۹) روش­های ارتباطی والدین و فرزندان را به چهار قسمت کلی تقسیم ‌کرده‌است.

    1. والدین مقتدر

    1. والدین سهل­گیر

    1. والدین مستبدانه

  1. والدین مسامحه­گر

والدین مقتدر، به فرزندان خود استقلال و آزادی فکری می­ دهند، و آن­ها را تشویق ‌می‌کنند و نوعی محدودیت و کنترل را بر آن­ها اعمال می­دارند. در خانواده­هایی با والدین مقتدر، اظهار نظر­ها و ارتباط اخلاقی وسیع در تعامل کودک و والدین وجود دارد و گرمی و صمیمیت نسبت به کودک در سطح بالا است. کودکان دارای چنین والدینی متکی به نفس هستند، با همسالان روابط دوستانه دارند، با فشار روانی به خوبی مقابله ‌می‌کنند، شاد و پر انرژی هستند (ماسن و دیگران، ۱۹۷۳؛ به نقل از محرابی، ۱۳۸۴).

والدین سهل­گیر، نسبت به آموزش رفتار­های اجتماعی سهل­انگار هستند، نظم و ترتیب و قانون کمی در این خانواده ­ها حاکم است و پایبندی اعضا به قوانین و آداب اجتماعی بسیار کم است. تزلزل در چنین خانواده­ایی به چشم می­خورد و این تزلزل باعث بی بندوباری کودکان شده و موجب می­ شود که آنان احساس مسئولیت نکنند. از ویژگی­های فرزندان رشدیافته در چنین خانواده­هایی، مقاومت ولجبازی در مقابل بزرگسالان است. دارای اتکّا به نفس پایینی هستند، زود خشمگین و زود خوشحال می­شوند، تکانشی و پرخاشگر هستند، و در مقابله با فشار­های روانی دچار مشکل می­شوند.

والدین مستبدانه، خود را به صورت انعطاف­پذیری تحمیل ‌می‌کنند. از نظر تربیتی، خشن و تنبیه­گر بوده و با رفتار بد مقابله ‌می‌کنند و کودک بد رفتار را تنبیه می­نمایند. ابراز محبت و صمیمیت آن­ها نسبت به کودکان در سطح پایینی است، عقاید فرزندان را جویا نمی­شوند. فرزندان دارای چنین والدینی، ثبات فکری و روحی ندارند و خویشتن را بدبخت می­پنارند، آن­ها زود ناراحت می­شوند و در برابر فشار­های روانی آسیب پذبر­اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...