قدرت و مهارگری: این حیطه به معیارهای قدرت- مهارگری که زن و شوهر معتقدند باید طبق آن ها عمل‏ کنند، اختصاص دارد. بر اهمیت میزان تاثیر هر یک از همسران بر فرایند تصمیم‏ گیری و به ویژه تصمیم‏گیرهایی‏ که جنبه‏ های مختلف زندگی زوج ها را تحت تاثیر قرار می ‏دهند، تأکید کرده ‏اند. افزون بر این، در روی‏آوردهای متفاوت‏ درمان گری مانند خانواده درمان گری راهبردی و خانواده درمان گری ساختاری، حیطه ی قدرت-مهارگری در پویایی‏ روابط صمیمانه اهمیت ویژه‏ای دارد. مقیاس معیارهای‏ ارتباطی اپستین و همکاران(۲۰۰۵)معیارهایی را در خصوص میزان مهارتی که هر یک از همسران باید بر نتیجه تصمیم‏ گیری اعمال کنند بررسی ‌کرده‌است. معیارهای مربوط به حیطه قدرت-مهارگری عبارتند از اعتقاد فرد ‌در مورد میزان انعکاس عقاید و خواسته های‏ طرفین در تصمیم‏ گیری در مقابل اعتقاد به تسلط دیدگاه های او برطرف مقابل(بوکام و دیگران، ۱۹۹۶).

سرمایه‏گذاری: سومین حیطه ارتباطی مربوط به‏ اعتقاد هر همسر به میزان سرمایه‏گذاری‏ای است که باید در روابط زناشویی از جانب طرفین اعمال شود. سرمایه‏گذاری‏ به میزان مشارکت هر همسر در رابطه اشاره دارد(رفتارهایی‏ که کیفیت ازدواج را ارتقا می ‏دهند یا از رابطه پشتیبانی‏ می‏ کنند). بررسی های تجربی از الگوی مبادله اجتماعی‏ ‌در مورد ازدواج، حمایت کرده ‏اند. در این الگو، رضایت مندی ارتباطی با رفتارهای مثبت و منفی عاطفی و علمی‏ای که بین همسران رد و بدل می‏ شود، همبستگی‏ دارد(بوکام و دیگران، ۱۹۹۶).

۲-۱-۴-۱- نظریه های مرتبط با نارضایتی از زندگی زناشویی :

نظریه روان پویایی و ارتباط شی:

دیدگاه کلاسیک روان پویشی که منبعث از الگوی روان کاوی فروید است، مشکلات زناشویی را پیامدهای مشکلات درون روانی همسران می‌داند(دهقانی و دهقانی، ۱۳۷۵). یکی از دیدگاه های معاصر روان پویشی، نظریه روابط فردی است. برطبق این دیدگاه اشخاصی که در ازدواج به یکدیگر می پیوندند، هرکدام میراث روانی یکتا و جداگانه ای را وارد آن رابطه می‌کنند. هر کدام دارای تاریخچه ای شخصی، یک شخصیت بی همتا و مجموعه ای از افراد درونی کرده و مخفی هستند که آن ها را در تمامی تبادلاتی که متعاقبا با یکدیگر خواهند داشت دخالت می‌دهند. روابط زناشویی مسئله دار و ناآرام تحت تاثیر درون فکنی های آسیب زا یعنی اثرات یا خاطرات مربوط به والدین یا سایر اشخاص قرار دارد. این درون فکنده ها حاصل روابطی هستند که هر همسر در گذشته با اعضای نسل قبلی داشته و اینک در درون او لانه ‌کرده‌است(برواتی و همکاران، ۱۳۸۲). یکی از نظریه پردازان این رویکرد، جیمز فرامو، معتقد است که معمولا مشکلات خانوادگی ریشه در نظام خانوادگی گسترده دارد. ماهیت و کیفیت رابطه زناشویی به خانواده پدری زن و شوهر و خصوصاً ‌به این که تا چه حد تعارضات خانواده های آن ها حل شده باشد بستگی دارد(دهقانی و دهقانی، ۱۳۷۵).

نظریه های رفتاری:

بر طبق مدل تبادل رفتار، اختلاف های زناشویی تا حد زیادی پی آیند میزان تقویت و یا تنبیه اعمال شده ‌از طرف‌ زوجین نسبت به هم و هر رابطه تقویت و تنبیه که هر زوج از خود نشان می‌دهد در نظر گرفته می شود. در درمان زناشویی رفتاری که بر اساس ترکیبی از نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه مبادله اجتماعی است، فرض می شود که افراد با یک سری نیازها یا انتظارات برای تقویت کننده ها(فواید)وارد ازدواج می‌شوند که این انتظارات در سنین کودکی در آن ها شکل گرفته است. هنگام انتخاب همسر فرد سعی دارد رابطه ای ایجاد کند که حداکثر فایده و حداقل هزینه را در برداشته باشد. هنگامی که فواید رابطه انتظارات را برآورده نکنند یا نسبت هزینه به سود بالا باشد اختلاف رخ می‌دهد. در مراحل اولیه رابطه، تضادها معمولا با پذیرش یا اجتناب پوشانده می‌شوند ولی اگر زوجین مهارت های ارتباطی خوب یا مهارت های حل اختلاف نداشته باشند، اختلافات بالا رفته و به صورت پیچیده درمی آیند. با زیاد شدن تعداد دفعات اختلافات، سازگاری زناشویی مختل شده و رضایت کمتری از رابطه خواهند داشت(رحمت الهی و همکاران، ۱۳۸۴).

نظریه های شناختی:

طبق نظریه منطقی-هیجانی الیس، آشفتگی یک زوج به طور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا شکست های سخت زندگی مربوط نمی شود بلکه بیشتر به دلیل باور و عقیده ای است که این زوج ‌در مورد چنین اعمال و شکست هایی دارد. الیس مدعی است، تفکر غیر منطقی که ویژگی آن عبارت است از اغراق زیاد، انعطاف ناپذیری بی جا، غیر عقلانی و به ویژه مطلق گرایی در بسیاری موارد تواما به نوروز فردی و اختلال ارتباطی می‌ انجامد. ‌بنابرین‏، باورهای غیر منطقی به اختلال های فردی منجر می شود و باعث نارضایت مندی های بی اساس در حیطه زناشویی می‌گردد. آرون بک، سردمدار شناخت درمانی، معتقد است که مهم ترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک است. به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می شود. هم چنین او معتقد است که یکی از مهم ترین علل اختلافات زناشویی، انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است. اغلب زوج ها درباره دخل و خرج خانواده، نگه داری فرزندان، فعالیت های اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارند (قراچه داغی، ۱۳۸۲).

نظریه های سیستمی:

در نظریه ساختی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب می شود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر می‌شوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل می شود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگ تر بیش از کودکان کوچک تر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش می‌آید. گاهی صف بندی های درون خانواده مخرب و به مثلث سازی منجر می‌شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست(فیروز بخت، ۱۳۸۱). در نظریه تجربه نگر، ویتاکر[۲۹]، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار می‌گیرد. ازلحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز[۳۰] خرده نظام ها، تبانی های مخرب انعطاف ناپذیری نقش ها و جدایی نسل ها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرایند می‌توانند موجب فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود. در مجموع ویتاکر چنین فرض می‌کند که نشانه های اختلال هنگامی ظهور می‌کنند که فرآیندها و ساخت های مختل به مدت طولانی تداوم می‌یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می‌شوند(برواتی و همکاران، ۱۳۸۲).

نظریه های بین نسلی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...