عزت نفس برای بقا و سلامت روانی انسان حیاتی است«عزت نفس» همیشه از ارزش ثابتی برخوردار نیست، ‌بنابرین‏ می توان بسته به شرایط جسمی(سلامت یا بیماری)، تجربه ها زندگی(موفقیت یا شکست)و حالات روحی(شاد یا غمگین) مثبت و منفی نوسان داشته باشد. عزت نفس یکی از ملزومات عاطفی زندگی است و بدون آن بسیاری از نیازهای اساسی برآورده نمی شوند(گرین برگ و همکاران ۱۹۹۲). در واقع، عزت نفس بعد ارزیابانه خود پنداره، توصیف فرد از خود است و اشاره ‌به این داردکه چگونه خود را ارزشیابی می‌کنیم. برای انسان این امکان وجود دارد که رنگ‌ها، صداها، شکلها و احساسهای خاصی را دوست نداشته باشد. اما اگر فرد بخش‌های از خود را دوست نداشته باشد، ساختار روانی او به شدت آسیب می بیند.

نظریات مرتبط با عزت نفس:

جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه عزت نفس ارائه داده‌اند وعزت نفس را یک مورد مهم می دانند بر نظریات برخی از آن ها به طور اختصار اشاره می‌کنیم:

نظریه ی جمیز[۲۸] :

کوپر اسمیت[۲۹] در رابطه با نظریه جمیز(۱۹۶۷) از اولین کسانی است که ‌در مورد عزت نفس نگاشته است به اعتقاد وی آرزوها و ارزش‌های انسان نقش اساسی درتعیین اینکه آیا خود او را مطلوب می پندارد یا نه دارند احساس فرد در این دنیا کاملاً به آنچه می‌خواهد باشد یا انجام می‌دهد بستگی دارد. وی می پنداشت که قضاوت فرد ‌در مورد ارزش خود تابعی از موقعیتهای و کمالات وی نست به آنچه ادعا یا آرزوی خوب انجام دادن آن را دارد. اگر فرد به هیچ وجه به ریاضیات خود بنالد عملکرد ضعیف در امتحان ریاضی عزت نفس او هیچ تاثیری نخواهد گذاشت. جمیز این موضوع را با طرح کلی فرمول عزت نفس ابراز نموده است: عزت نفس= موقعیت / آرزوها یا انتظارات.

بر اساس فرمول فوق اگر در زمینه ارزشمند پیشرفت به آرزوها نزدیک باشد یا به آن زمینه دست یابیم نتیجه آن عزت نفس بالا است. اگر اتلاف زیادی بی پیشرفت وآروزها وجود داشته باشد، خود را ضعیف می‌دانیم(کوپر اسمیت ۱۹۶۷).

نظریه ی مید[۳۰] :

کوپر اسمیت (۱۹۶۷) درباره نظریه مید می‌گوید او به عنوان جامعه شناس توجه اش به فرایندی بودکه در اثر آن فرد عنصر سازگار اجتماعش می شود. مید نتیجه می‌گیرد که درجریان این فرایند فرد ایده ها و نگرش های ابراز شده توسط افراد مهم زندگی اش را درونی می کند. اعمال و نگرش های او را مشاهده می‌کند و آن ها را اغلب بدون شناخت پذیرفته و مثل اینکه از آن خود می‌دارد. او نگرش خودش را کسب می‌کند که با نگرش هایی که افراد مهم در زندگی او ابراز کرده‌اند هماهنگ است و با درونی کردن واکنش دیگران نسبت به خودش آن گونه که آنان برای او ارزش قائل اند برا ی خودش ارزش قائل می شود و خودش را تا حدی که آن ها او را طرد کرده نادیده گرفته و باور می‌کند چیزهایی را که دیگران به او نسبت می‌دهند. از گفته های مید استنباط می‌گردد که عزت نفس تا حدی از ارزیابی منعکس شده دیگران ناشی می شود هیچ انسانی در ارزیابی از خود یک جریره ی تنها نیست که فقط خودش قائل است، افرادی در زندگی او بوده اند که با توجه به احترام با او رفتار نموده اند و اگر او خود را دست کم می‌گیرد ا فراد مهم دیگر به صورت یک شی با او رفتار نموده اند تفکر و نحوه ی رفتار افراد مهم کلید اصلی نظریه مید در مطالعه عزت نفس است.

نظریه ی کولی:

گی ریش[۳۱] (۱۹۸۹) درباره ی نظریه کولی می نویسد او همانند مید از دید جامعه شناسی به فرد نگاه می‌کند ونقش محیط را بسیار مهم می‌داند. او خود را جنبه ی اجتماعی شخصیت توصیف می‌کند و در بحث مفهوم خود بیان می کند که اصولاً خود و جامعه دو پدیده همانند هستند که در یک ارتباط متقابل شکل می گیرند. آگاهی شخص ازخودش بازتاب افکار دیگران است.

آلبرخت(۱۹۸۶) می‌گوید ازنظر کولی از طریق پاسخ ها یا به طور متداولتر تغییر و یا تفسیر پاسخ های که شخصی از دیگران دریافت می‌کند شکل می‌گیرد. درست همان طور که ما چهره مان را آئینه می بینیم خودمان را در آئینه اجتماعی تحت تاثیر واکنش دیگران به وجود مان صحبت هایمان و نیازهایمان می بینیم و این همان است که کولی آئینه خود نامیده است. به اعتقاد وی سه گام در رشد آئینه خود نما وجود دارد:

۱-تصویر ظاهر شخص در نظر دیگران( آیا مرا چاق می بینید یا لاغر).

۲-تصویرقضاوت دیگران درنظر دیگران(آیا ظاهر مرا مثبت ارزیابی می کنی یا منفی).

۳- نتایجی که در آن مورد احساس می‌کند(غرور، حجالت، تحقیر ).

بنابرین اگر افراد احساس کنند که دیگران به طور منفی به آن ها پاسخ می‌دهند این می‌تواند به شدت به مفهوم خود آن ها تاثیر بگذارد مگر اینکه دیگران تصویب و پذیرش را به آن ها بدهند.

نظریه ی سالیوان:

پیرسون(۱۹۷۷) می‌گوید«سالیوان از عزت نفس بر اساس نیاز به امنیت بین فردی نظر می‌دهد. طبق این نظریه ارزش خود با احساس توان فرد برای اجتناب از نا امنی بین فرد بالا می رود».

اسمیت(۱۹۷۷) عنوان می‌کند که سالیون معتقد است فرد به طور مداوم در مقابل از دست دادن عزت نفس از خود دفاع می‌کند زیرا این فقدان اضطراب ایجاد می کند در واقع فرد نیازمند است، دفع اضطراب کند زیرا اضطرابی را که در اثر تهدیدات بر عزت نفس(از طریق طرد یا ارزیابی منفی دیگران) حاصل شده است دفع نماید. زیرا اضطراب یک پدیده فردی است. هنگامی اتفاق می افتد که فرد انتظار طرد یا تحقیر شدن به وسیله دیگران را دارد یا واقعاً به وسیله خود یا دیگران طرد یا تحقیرشود.

سالیوان همچنین درمورد اینکه فرد چگونه یاد می‌گیرد که تهدید به عزت نفس خود را تقلیل دهد یا بی اثر نماید صحبت نموده است افراد می ‌آموزند که با سبک های مختلف و درجات مختلف با چنین تهدید های روبرو می‌شوند. توانایی اجتناب با کاهش از دست دادن عزت نفس در حفظ سطح نسبتاً بالا ومطلوب عزت نفس مهم می‌باشد. گر چه سالیوان ‌در مورد اینکه این توانایی چگونه به وجود می‌آید. بحثی به عمل نمی آورد ولی می پندارد که تجربیات اولیه خانوادگی اش نقش مهمی را ایفا می کند. او بر بنیاد بین فردی عزت نفس یعنی اهمیت ویژه والدین ‌و خواهران و برادران و اهمیت روش های کاهش دهنده حوادث تحقیر کننده تأکید ‌کرده‌است.

به اعتقاد پروین[۳۲](۱۳۷۹) تأکید سالیون بر تاثیرات اجتماعی از نظریه های او درمورد رشد انسان مشهود است. این نظریات در تاثیرات بین فرد و در تأکید مراحل مهم رشد یعنی بعد از عقده ادیب به اریکسون است. مخصوصاً تأکید سالیون بر دوره نوجوانی و قبل از نوجوانی شایان ذکر است.

در خلال مرحله نوجوانی تجارت کودک با دوستان ومعلمان خود با تاثیرات والدین رقابت می کند. مقبولیت اجتماعی اهمیت پیدا می‌کند، اعتبار کودک در میان دیگران منبع مهمی برای عزت نفس با اضطراب می شود.

نظریه ی روزنبرگ:

پترسون(۱۹۷۷) درباره نظریه ی روزنبرگ می‌گوید او با ابراز موضعی شبیه جمیز فرض می‌کند که فرایند قضاوت فرد درباره ارزش خود را می توان طی سه گام مورد تحلیل قرار داد:

۱-فرد ابعادی را که بر اساس آن درباره ی خود قضاوت می کند انتخاب می کند مثلا قضاوت درمورد یک توانایی ورزشی یا تحصیلی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...