مونته سوری امیدوار بود که از طریق آموزش و پرورش حواس به سه چیز دست یابد:

با تمرین دادن کودکان در تشخیص محرک های حسی دقیقا درجه بندی شده، از آن ها مشاهده گران تیزبین تری بسازد، عملکرد حسی آن ها را به طور اعم ارتقا دهد و بهبود بخشد ؛ سوم، حواس مختلف را برای انجام کارهای پیچیده ای مانند خواندن و نوشتن در حال آماده باش نگه دارد. کارکرد سوم، تدارک مستقیم برای انجام کارهای مشخص و مفیدی بود که تا اندازه ای به تیزی حواس بستگی دارند. به نظر می‌رسد که مونته سوری ماهرانه از عهده انجام آن برآمده باشد. طرز استفاده از مواد و وسایل آموزشی را کودک با نگاه کردن به بچه های دیگر یا پس از نمایش کوتاه و بدون مزاحمتی به وسیله آموزگار یاد می گرفت. او باید آن ها را به روشی که مونته سوری تجویز می کرد به کار می‌برد. مونته سوری بر این نکته تأکید داشت مواد مذبور هدف آموزشی خاصی داشتند. نباید به شکل من درآوردی با آن ها بازی می شد، بلکه باید مطابق تمرینات جدی که وی آن ها را برای آن طراحی کرده بود با آن ها کار می شد. او این را تجاوز به آزادی کودک نمی دانست، بلکه بر عکس همانا راه رسیدن او به آزادی می‌دانست، زیرا گام به گام به او کمک می کرد که بر قوه درون و واقعیت بیرون خویش چیره گردد. ( همان، ص ۲۸۶ )

آموزش اخلاقی به موازات آموزش و پرورش حواس انجام می گرفت. این آموزش در واقع همانا منضبط ساختن احساسات به نحو یاد شده و فرایند ایجاد عادت پذیرش داوری های اخلاقی آمرانه بود. شاگردان همچنان که مهارت های حسی و فکری پیدا می‌کردند، نسبت به آنچه درست یا نادرست بود حساسیت پیدا می‌کردند. اگر آزادی را نخستین ویژگی گرایش مونته سوری بدانیم، ویژگی دوم آن فعالیت است. گرایش او « مبتنی بر کار و آزادی » بود. مدرسه او یک مدرسه فعالیت گرای واقعی بود. آزادی، کار و نظم سه ستون اصلی خانه ای بود که مونته سوری برای کودکان ساخت. ( همان، ص ۲۹۰ )

کار مونته سوری با اقبال فراوان روبرو شد، ولی به بحث داغی نیز در میان معاصران دامن زد. از این میان انتقاد ویلیام اشترن، [۳۶] آموزشگر برجسته زمان، قابل ذکر است. او مونته سوری را در چهار زمینه اصلی مورد بازخواست قرارداد. او که خود از بزرگان مطالعه رشد کودک در اروپا بود، باور داشت که دامنه فعالیت های مدرسه مونته سوری به اندازه کافی گسترده نیست واین مدرسه بیشتر از اندازه بر تعقل محض تأکید دارد. بازی، ایجاد علایق متنوع و پرورش تخیل متاسفانه نادیده گرفته می شود. ثانیاً او فکر می کرد که ادعاهای مونته سوری نسبت به دانش و روش علمی بی پایه است. کارهای او اساساً با آنچه که از کیفیت رشد بچه های کوچک دانسته بود همخوانی نداشت و انتقال عجولانه روش- های تحصیلی به دوره ای از زندگی کودک بود که با آن ها مناسبتی نداشت. ثالثا او معتقد بود که مونته سوری نحوه استفاده کودک از مواد و وسایل را بی جهت محدود می‌کند. گرچه وی از خود انگیختگی، آزادی، استقلال، زیاد حرف می زند اما با محدود کردن بچه ها به وسایلی که خود طراحی می کندو با پافشاری بر استفاده از آن ها به نحوی که خود معین می‌کند، عملا دست آن ها را می بندد. آخرین انتقاد اشترن از میزان کم آموزش وپرورش اجتماعی بود. بچه ها در مدارس مونته سوری به طورگروهی کار نمی کردند. هرکس سربه کار خود داشت و بچه های دیگر «فقط در نزدیکی و در کنار بودند نه همراه». (همان، ص۲۹۲)

به طور کلی در مناسب بودن روش های او برای کودکان عادی، به همان اندازه که برای کودکان غیر عادی مناسب است تردید وجود دارد. همچنین معلوم نیست وسایلی که او برای آموزش کودکان معلول ذهنی به کار می‌گیرد، آیا با نیازهای کودکان عادی نیز تطبیق می‌کند. با وجود این، هنوز هم روش مونته سوری در بسیاری از کشورهای اروپایی جلوه خاص خود را حفظ ‌کرده‌است. البته در مقایسه با تعلیم و تربیت جدید روش وی نسبتا کهنه به شمار می‌آید. در حقیقت، موفقیت روش او در فراهم ساختن موجبات رشد سایر جنبه‌های آموزش و پرورش جدید بود. دستاوردهای مونته سوری ‌به این عقیده که روش های حفظی موجود چیزی جز انباشتن ذهن از محفوظات وایجاد مانع آموزشی برای افراد کلاس نیست، جان تازه ای بخشید. در نتیجه تأکید مونته سوری بر یادگیری فردی، مربیان آموزش و پرورش به جستجوی روش های بهتری برای تدریس پرداختند و به نیازها و توانایی‌های فردی دانش آموزان توجه بیشتری مبذول داشتند. (صفوی، ۱۳۶۲، ص۷۸)

جروم اس. برونر( ۱۹۱۵٫ . . . . )

جروم برونر[۳۷] یکی از روانشناسان آمریکاست که در زمینه یادگیری شناختی، به ویژه درباره فعالیت آموزشی و کلاس، به مطالعه و تحقیق پرداخته است. او صاحب نظریه یادگیری اکتشافی[۳۸] است. برونر بیشتر به مطالعه فرایند یادگیری در کلاس درس می پردازد و به مطالعه یادگیری حیوانات از جمله موش، میمون و پرندگان کمتر رغبت نشان می‌دهد. او دیدگاه های خود را در کتابی به نام «به سوی یک نظریه آموزشی[۳۹] » مطرح ‌کرده‌است. وی معتقد است که نظریات آموزشی باید جوابگوی این سوال باشند که چگونه می توان بهتر و بیشتر آموخت، نه آنکه تنها به توصیف و تشریح یادگیری بپردازند. به اعتقاد او شاگردان را نباید در برابر دانسته ها قرار داد، بلکه باید آنان را با مسئله روبرو کرد تاخود به کشف روابط میان امور و راه حل آن ها اقدام کنند. برونر می‌گوید: برنامه باید به قدری منظم و سازمان یافته باشد که شاگرد را به فعالیت وادارد ؛ زیرا اگر ما پاسخ را مستقیما در اختیار شاگردان قرار دهیم، آنان را به کتاب و معلم متکی می‌سازیم و سبب می شود که از خود کوششی نشان ندهند و در نتیجه، رضایت خاطر از یادگیری به دست نیاورند و انگیزه های یادگیری در آنان تضعیف شود.

در نظریه برونر، نگرش و بینش شاگردان بسیار مهم است. طبق این نظر، معلمان باید به جای کنترل رفتار شاگردان و ایجاد رفتارهای پیش‌بینی شده ‌بر اساس عادت، به ایجاد وضعیت مطلوب یادگیری اقدام کنند و سبب شوند که آنان به کشف روابط و حل مسائل نایل گردند تا بتوانند کاربرد آموخته های خود را در زندگی واقعی بیامورند. در چنین برداشتی، هر شاگرد باید مطابق با استعداد و توانایی خود مسائل را کشف کند و به پیش رود.

طبق نظریه برونر، محیط آموزشی باید کاملا آرام و دور از اضطراب وتنش باشد. شرایط آموزشی باید به گونه ای تنظیم شودکه شاگردان بتوانند عقاید خود را با آزادی بیان کنند. با علاقه به گفتار دیگران گوش دهند، ‌در مورد مسائل مختلف بیندیشند و به سازماندهی مفاهیم ذهنی خود بپردازند تا بدین وسیله نیروی تفکر در آنان تقویت شود. آنان باید بتوانندخود به اشتباهات خود پی ببرند و با وجود این، با تمسخر دیگران روبرو نشوند. معلم باید وسایل کافی در اختیار شاگردان قرار دهد وسوالاتی مطرح کند تا آنان با به کارگیری وسایل، راه حل آن ها را کشف کنند و بینش لازم را به دست آورند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...