1. درمان‌های شناختی – رفتاری (مثل خودآموز‌های کلامی[۶۱]، آموزش مهارت‌های اجتماعی[۶۲] و راهبردهای حل مسأله[۶۳] و الگوسازی شناختی[۶۴] ) (یلهام و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از مفتاق، ۱۳۸۸).

محققان متعددی دریافته‌اند که ۱) رفتار درمان بالینی، ۲) کنترل وابستگی‌ها (مدیریت مشروط) و ۳) درمان‌های رفتاری چند وجهی فشرده، ملاک‌های مورد نظر برای درمان‌های مورد حمایت تجربی اختلال نقص توجه – بیش فعالی را دارا می‌باشد اما ۴) درمان های شناختی – رفتاری این گونه نیستند (چامبلس و اولندیک[۶۵]، ۲۰۰۱؛ به نقل از ون دراورد و همکاران، ۲۰۰۸، و یلهام و همکاران، ۱۹۹۸).

فراتحلیل‌های اخیر نیز که اندازه اثرهای بالایی را برای درمان با محرک ها گزارش کرده‌اند، اگرچه از اثربخشی درمان‌های روانی – اجتماعی (رفتاری و شناختی – رفتاری) حمایت کرده‌اند، اما اندازه اثر به دست آمده برای این درمان‌ها در دامنه‌ای از کم تا زیاد و حتی کم تا متوسط گزارش شده است (فابیانو و یلهام و همکاران، ۲۰۰۹؛ ون در اورد و همکاران، ۲۰۰۸؛ ‌تو پلاک و همکاران، ۲۰۰۸).

اگرچه اختلال نارسایی توجه – بیش فعالی نوعی اختلال زیستی دانسته می‌شود، ولی نشانه های ثانویه از جمله تحمل پایین ناکامی، اضطراب، افسردگی، پیشرفت تحصیلی پایین و مشکلات بین فردی در این اختلال وجود دارد که می‌تواند از دیدگاه غیر زیستی نیز مد نظر قرار گیرد (الیس و برنارد[۶۶]، ۲۰۰۶). از آنجایی که کنترل این گروه از کودکان در مقایسه با همسالان دشوارتر است، با مشکلات رفتاری بیشتری مواجه می‌شوند (محمداسماعیل، ۱۳۸۳؛ به نقل از بهمنی و علیزاده، ۱۳۹۰). در واقع، به علت تکانشگری و نداشتن توجه به پیامدهای اعمال خود، رابطه‌ این کودکان با والدین تیره شده و تضاد میان کودک و مادر در سنین پیش دبستانی بیشتر می‌شود و تا دوران نوجوانی ادامه می‌یابد (کرونیس[۶۷] و همکاران، ۲۰۰۴). در واقع، خانواده های کودکان با این اختلال مشکلات زیادی دارند، تعاملاتشان منفی بوده و کنترل شدیدی اعمال می‌کنند (پلیزکا[۶۸] و همکاران، ۱۹۹۹).

‌بار کلی‌ و همکاران (۱۹۹۹) در بررسی تعاملات کودکان دارای اختلال نارسایی توجه – بیش فعالی با والدیننشان دریافتند که آن ها بیش از کودکان بدون مشکل از سوی والدین دستور دریافت می‌کنند و همچنین سرزنش و توبیخ می‌شوند. این شیوه فرزندپروری رفتار نامناسب را تقویت می‌کند. متوقف کردن این چرخه ‌در مورد کودکان با این اختلال اهمیت دارد.

شواهدی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد، تعاملات والد – کودک زمانی که والدین آموزش لازم را دریافت می‌کنند و کودک نیز تحت درمان با درمان با داروهای محرک قرار می‌گیرد، بهبود می‌یابد (دانفورث و همکاران، ۱۹۹۱؛ به نقل از لهتر – دوآ، ۲۰۰۱).

به علاوه آموزش والدین می‌تواند برای والدین تاثیر درمانی داشته باشد. به عنوان مثال منجر به کاهش استرس و افسردگی و اضطراب و افزایش عزت نفس آن ها می‌گردد. در ضمن آموزش والدین به بهبودها و پیشرفت هایی در گزارش والدین از شدت نشانه های ADHD فرزندشان شده است (پیسترمن و همکاران، ۱۹۹۲؛ آناستاپولوس و همکاران، ۱۹۹۳).

‌بار کلی‌ (۲۰۰۲) معتقد است آموزش والدین موجب افزایش شناخت آنان از ماهیت اختلال شده و اعتماد به نفسشان را در خصوص نقش فرزندپروری بالا خواهد برد و نیز به آن ها کمک می‌کند تا رفتارهای نامتناسب فرزند خود را کنترل کرده و کاهش دهند و در تربیت آن ها احساس موفقیت بیشتری داشته باشند. همچنین بررسی‌ها نشان می‌دهد، اثرات درمانی به مدت ۴ تا ۵ سال پس از آموزش همچنان پایدار بوده اند.

زندگی کردن با کودک دارای اختلال یا ناتوانی، اغلب به صورت عاملی استرس‌زا برای خانواده درک شده و می‌تواند همه‌ جنبه‌های خانواده را تحت تاثیر قرار دهد. در این میان از آنجایی که مادر در تعامل بیشتر با این کودکان می‌باشد، احتمالاً بیشترین تأثیر را خواهد پذیرفت. گرچه رفتارهای والدینی ناکارآمد، شاید به عنوان واکنشی در مقابل مشکلات رفتاری کودک مبتلا به اختلال نقص توجه – بیش فعالی باشد، آن می‌تواند یک نقش سبب شناسی در ظهور اختلال رفتاری همزمان در بین این کودکان نیز داشته باشد (جانستون و ماش[۶۹]، ۲۰۰۱). هر چند به سهم بالقوه این عامل در سبب شناسی اختلال نقص توجه – بیش فعالی توجه چندانی نشده است (جنسن[۷۰] و همکاران، ۱۹۹۳؛ به نقل از ری[۷۱] و همکاران، ۲۰۰۰).

با توجه مطالب بیان شده، پژوهشگر در این پژوهش، به دنبال این مسأله است که آیا آموزش گروهی فرزندپروری مثبت به طور کلی باعث بهبود رابطه مادر-کودک می شود.

۱-۳- اهداف تحقیق

اهداف این تحقیق عبارتند از:

    1. بهبود نشانه های بیش فعالی در کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه-بیش فعالی.

    1. تغییر شیوه های فرزندپروری ناکارآمد مادران کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه- بیش فعالی.

  1. بهبود رابطه مادر-کودک از طریق پذیرش کودک توسط مادر، و همچنین کاهش طرد از سوی مادر و بهبود ناهمسانی انضباطی کودک.

۱-۴- ضرورت و اهمیت پژوهش

به دلیل وجود اختلال‌های همراه نتایج زیان‌آور و شیوع آن، ADHD یکی از اختلال های پر هزینه جامعه است. هزینه تشخیص و درمان ADHD در ایالات متحده سالانه بیش از ۵۰ بیلیون دلار برآورده شده که تقریباً مشابه هزینه جامعه برای افسردگی عمده است (پلهام و همکاران، ۲۰۰۷؛ به نقل از فابیانو، ۲۰۰۹). چنین هزینه‌ای برای جوامع گویای اهمیت و ضرورت پژوهش در این حیطه می‌باشد.

به علاوه تغییر در مفهوم سازی ADHD ما را مجبور می‌کند تا به طور دائم کفایت رویکردهای درمانی‌مان را ارزیابی کنیم و این در حالی است که نظریه های موقت ما از ADHD تعامل مهمی با رویکردهای درمان ما دارد. به عنوان مثال استفاده از راهبردهای حل مسأله و میانجی‌های کلامی در صورتی که نقایص هسته ای و اصلی ADHD در دوران بیش از تکلم رخ داده باشد، ممکن است در حقیقت ما را گمراه کرده باشد (هین شاو، ۲۰۰۶).

از اوایل دهه ۱۹۹۰، محققان متعددی به تعیین و شناسایی درمان های مبتنی بر شواهد برای اختلال‌های روانشناختی مانند ADHD تأکید کرده‌اند (چامبلس و اولندیک، ۲۰۰۱؛ ویز[۷۲] و همکاران، ۲۰۰۶؛ به نقل از فابیانو،۲۰۰۹).

به نظر می‌رسد تأکید محققان برای تعیین و شناسایی درمان‌های مبتنی بر شواهد برای اختلال ADHD صرف نظر از روشن شدن محدودیت‌هایی که هر رویکرد درمانی دارد، تناقض و ابهام در نتایج به دست آمده از تحقیقات باشد. مرور پیشینه تحقیقات انجام گرفته و مخصوصاً فراتحلیل‌ها اغلب اوقات نتایج متناقضی را برای هر رویکرد درمانی به ارمغان می‌آورد. به نظر می‌رسد یکی از دلایل این تناقضات و ابهامات، تفاوت در طرح تحقیق انتخابی و روش شناختی تحقیقات مختلف باشد.

علی‌رغم اینکه دارو درمانی به راحتی قابل استفاده شده و به طور وسیعی در دسترس می‌باشد و نسبت به عوارض جانبی کم در کاهش نشانه های اصلی ADHD است اما محدودیت‌هایی دارد (‌تو پلاک و همکاران، ۲۰۰۸). به طور مثال کودکان تحت درمان با محرک‌ها اغلب عوارض جانبی نشان می‌دهند (شاختر و همکاران، ۲۰۰۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...