ثبات (استحکام)

ارزش­های مرکزی

توافق هماهنگی و انسجام

ارزش‌ها و سیستم هایی تعریف می‌شوند که اساس و پایه یک فرهنگ قوی هستند.انطباق پذیریایجاد تغییرات مشتری محور یادگیری سازمانیتواناییی سازمان برای تبدیل تقاضاهای محیط تجاری به کنش (اجرا)

رسالت (مافوریت)

جهت و هدف استراتژیک

اهداف و آرمان­ها بینش (ژرف نگری)

توانایی سازمان برای شناسایی یک جهت معنادار بلند- مدت که برای کارکنان حس تمرکز و بینش مشترک در خصوص آینده فراهم کند.

منبع: (دنیسن،۲۰۰۰)

۴-۹-۲- مدل فرهنگ سازمانی دنیسن – اسپریتزر:

در این مدل ساختار کاری توسط دو بُعد که با هر دو اهرم مشخص شده است طبق شکل (۴-۲) نمایش داده می شود. بعد اول محور کنترل- انعطاف پذیری[۵۷] است و دو جهت گیری متقابل را نشان می‌دهد که متمایل به انعطاف پذیری و دیگری متمایل به کنترل و ثبات می‌باشد. بعد دوم محور تقارن درونی- برونی[۵۸] است که همچنین دو جهت گیری را نشان می‌دهد. یکی متمایل شدن به سمت نگهداری و ارتقای سازمان موجود و دیگری متمرکز شدن روی سازگاری و فعل و انفعال با جهان خارج. ترکیبی از دو بعد، چهار نوع فرهنگ با نام های فرهنگ توسعه­ای[۵۹]، گروهی[۶۰]، عقلایی[۶۱] و سلسله مراتبی[۶۲] را نتیجه می‌دهد.

شکل (۴-۲): چهار نوع فرهنگ سازمانی مطابق مدل دنیسن و اسپریتزر

فرهنگ گروهی

فرهنگ توسعه ای

فرهنگ عقلایی

فرهنگ سلسله مراتبی

انعطاف پذیری

محیط داخلی

کنترل

محیط خارجی

منبع : پراجو گو و مک دو مورت[۶۳] (۲۰۰۵)

۱-۴-۹-۲- فرهنگ توسعه­ای:

مشخصه این فرهنگ در دانشگاه عدم تمرکز قدرت است که از مجرای انعطاف پذیری و از نظر استراتژیک به محیط خارجی توجه دارد و متوجه رشد و رقابت پذیری ‌می‌باشد. ایجاد پرورش روح کارآفرینی و خطر‌پذیری، مسئولیت پذیری تمایل بهتر و درست انجام دادن کار است، هر فرد می­خواهد کارهای خود را به بهترین و مناسب­ترین شیوه انجام دهد. سازمان برای جلب حمایت بیرونی از بینش و بصیرت استفاده می‌کند. در شکل )۵-۲) ویژگی های فرهنگ توسعه­ای نشان داده شده است.

­­­

شکل(۵-۲): ویژگی‌های فرهنگ توسعه­ای

۲-۴-۹-۲- فرهنگ گروهی :

مشخصه­ های این فرهنگ در دانشگاه، حفظ منافع اعضای دانشگاه است که بیشترین میزان استقلال حرفه­ای و مشارکت در مدیریت دانشگاه را به خود اختصاص می­ دهند. جایگاه فرهنگ گروهی روی انعطاف پذیری و سازمان درونی تأکید می­ کند. تأکید دانشگاه­ها روی این فرهنگ، بهبود منابع انسانی، پایبندی و تعهد برای عضو شدن تأکید می­ کند و آن را افزایش می­دهد. سازمان دهی در این الگو، بر شخص مبتنی بوده و از پائین به بالا صورت ‌می‌گیرد و کانون آن در دانشگاه قرار داشته و بر اساس رشته‌های دانشگاهی تنظیم یافته است. در این الگو اعضاء دانشگاه را هدایت و مدیریت می‌کنند. در شکل (۶-۲) ویژگی های فرهنگ گروهی نشان داده شده است.

شکل(۶-۲): ویژگی‌های فرهنگ گروهی

۳-۴-۹-۲- فرهنگ عقلایی :

مشخصه این فرهنگ دانشگاهی این است که هم جهت­گیری به جهان خارج دارد و هم جهت دیگر نقش کنترلی دارد و بر به کارگیری خط مشی و دستورالعمل­های مساوات طلب در دانشگاه تأکید می­ نماید که توزیع عادلانه منابع و منافع را به همراه دارد. از ویژگی های این فرهنگ نیز می توان توجه روی تولید، اجرا، رسیدن به هدف و یکی از فاکتورهای محرک اولیه اش یعنی یعنی رقابت تأکید می‌کند. در دانشگاهی که چنین فرهنگی بر آن حاکم است می­ کوشد تا نیازهای محیط خارجی را تأمین کند و در این فرهنگ به دیدگاه­ های مشترک (از نظر هدف دانشگاه) توجه زیادی می شود. در شکل(۷-۲) ویژگی­های فرهنگ عقلایی نشان داده شده است.

شکل(۷-۲): ویژگی‌های فرهنگ عقلایی

۴-۴-۹-۲- فرهنگ سلسله مراتبی

مشخصه­ های این فرهنگ دانشگاهی این است که هم جهت گیری درونی دارد و هم کنترلی است و روی قوانین، نظم­ها، استانداردها برای رسیدن به ثبات و کنترل تأکید می‌کند. نوع سازماندهی مبتنی بر نقش و تأکید بر مقررات و دستورالعمل­های اداری است. همچنین در الگوی سلسله مراتبی بر استقلال نسبی افراد تأکید و دانشگاه به عنوان یک نهاد نگریسته می­ شود. کوشش­های زیادی صرف ایجاد مقررات و دستورالعمل­های اداری می شود. در شکل(۸-۲) ویژگی­های فرهنگ سلسله مراتبی نشان داده شده است.

شکل(۸-۲): ویژگی‌های فرهنگ سلسله مراتبی

منبع : ‌(یزد خواستی و رجائی پور، ۱۳۸۸ : صص ۵۳-۵۵)

قسمت دوم : توانمندسازی روانشناختی

۱۰-۲- تاریخچه توانمندسازی روانشناختی:

اگر چه مفهوم توانمندسازی روانشناختی از اواخر دهه ۱۹۸۰ ‌و اوایل دهه ۱۹۹۰ در ادبیات مدیریت و روانشناسی سازمانی، وارد شده است اما بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که توانمندسازی ریشه دردوران گذشته دارد. وتن و کمرون(۱۹۹۸) اظهار ‌می‌کنند که این مفهوم به هیچ عنوان تازه نیست، بلکه در رشته‌های روانشناسی، جامعه شناسی وعلوم دینی ریشه‌هایی دارد که به دهه های گذشته، حتی قرن‌های گذشته بر می­گردد. در زمینه روانشناسی، آدلر[۶۴](۱۹۲۷)، مفهوم “انگیزش، تسلط[۶۵]“، وایت[۶۶] (۱۹۵۹) مفهوم “انگیزش، اثرگذاری”[۶۷]، بریهم[۶۸] (۱۹۲۷) مفهوم “واکنش روانشناختی”[۶۹] و هاتر[۷۰](۱۹۷۸)، “انگیزش شایستگی[۷۱] ” را مطرح کرده‌اند. در هریک ‌از مطالعات یاد شده، توانمند شدن به معنی تمایل افراد به تجربه خود کنترلی[۷۲]، به خود اهمیت دادن[۷۳] و خود آزاد سازی[۷۴] می‌باشد (عبدالهی و نوه ابراهیم، ۱۳۸۵: ۲۱-۲۲).

با توجه به تأکید واهمیتی که در سال­های۱۹۹۰ به مسئله تعهد و جسارت در کار داده شد واین مسئله منجر به وضع قوانینی خاص در ارتباط با مسائل شغلی افراد در ایالات متحده و کشورهای اروپای غربی شد، باعث محکم شدن و قطعی شدن رویکرد نوینی از مدیریت گردید، با توجه به تناسب و هماهنگی راهکار ارائه شده توانمندسازی با فرهنگ تعهد و مسئولیت، این راهکار به عنوان راهکاری دیده شد که بدون وجود قوانین دست وپا گیرو سیستم بروکراسی، سرنوشت کارهای مدیریتی را در دست گرفته و به جلو می‌تازد. چنین ایده هایی مورد طرفداری نویسندگان محبوبی همچون پیترز[۷۵](۱۹۸۹) و شون برگر[۷۶] (۱۹۹۰) که ‌در مورد راهکارهای مدیریتی قلم می‌زند و راهکارها و رویکردهای مدیریت کیفیت فراگیر و منابع انسانی ارائه داده بودند، قرارگرفت. پیترز نظریه دخیل کردن کارمندان در هر کاری، با دادن اختیارات و قدرت لازم به آن‌ ها را مطرح کرده بود و اسکانبرگر نظریه دادن مسئولیت بیشتر به کارمندان را عنوان کرده بود که هر دو نظریه، سازمان‌ها را تشویق و ترغیب می‌کرد که در یک محیط قابل پیش‌بینی به کارمندان اختیارات و قدرت لازمه را بیشتر از حد نرم بدهند. ریشه اصلی توانمندسازی روانشناختی در اصل به انقلاب صنعتی و پیامدهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و به تبع آن انقلاب در مدیریت بر می­گردد (بلانچارد، کارلوس و راندولف، ترجمه: ایران نژاد، ۱۳۸۱، ص ۲۲).

۱۱-۲- توانمندسازی روانشناختی :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...