نارسایی خودکنترلی با مفهوم تکانشگری رابطه دارد و نشانگر ناتوانی در تفکر در مورد پیامد رفتار است. عمل بر اساس خشنودی آنی به رفتار بدون پیشبینی منجر می شود. افراد وقتی خودکنترلی را به کار می گیرند که بخواهند به هدف بلند مدتی دست بیابند. برای این منظور فرد باید از لذت غذا، دارو ، تحریک حسی، پول خرج کردن، بیدار ماندن یا خوابیدن چشم پوشی کنند. این کار را از راه مهار وسوسه های دروغ گفتن، فرار از قولی که دادهاند و نیز آرام ساختن خود به علت ناکامی به دست آمده، انجام میدهند. در بسیاری از موقعیت های بغرنج و دو گانه که فرد باید دست به انتخاب بزند، باید از خودکنترلی استفاده کند. خودکنترلی هسته ی اصلی بسیاری از مشکلات کودکان و بزرگسالان است. وقتی خودکنترلی را به شکل به تأخیر انداختن خشنودی تعریف کنیم خواهیم دید که بسیاری از مشکلات ریشه در همین نارسایی دارند. برای مثال، در اعتیاد به مواد مخدر، خشنودی مصرف با اهداف بلندمدت ترک مواد، میل به قماربازی و فواید درازمدت ترک آن برای خود فرد و خانواده تداخل میکند.
۲-۲ سیستم های مغزی بازداری/ فعال سازی رفتاری(BIS / BAS)
در سال های اخیر رویکردهای روان- زیست شناختی در شخصیت، رشد و تحول فزآینده ای داشته اند. بخشی از آن به دلیل ابداع تکنولوژی مانند انواع تصویر برداری های مغزی و بخشی دیگر به دلیل پیدایش توافق عمومی محققان در توجه به فرایند های زیستی به عنوان زیربنای شخصیت و رفتار میباشد.
گری (۱۹۹۰)، نیز با توجه به سیستم های مختلف پاداش و تنبیه در مغز و مسئله تفاوت های فردی در حساسیت به محرک های مختلف، سه سیستم مغزی رفتاری را شناسایی کرد که زمینه ساز تفاوت های شخصیتی هستند و ضمن آنکه غلبه و فعالیت هر یک از این سیستم ها در فرد، منجر به حالت های هیجانی متفاوت میگردد، شیوه های رویارویی و واکنش های متفاوتی را نیز بر می انگیزد که این سه سیستم عبارتند از: سیستم فعال ساز رفتاری که عاطفه مثبت مربوط به آن است، سیستم بازداری رفتاری که اضطراب را راه اندازی میکند و سیستم رفتاری جنگ و گریز که خشم، ترس و عصبانیت را تولید میکند. شواهد روانی- فیزیولوژیک بیان میکند که هر دو سیستم انگیزشی فعال سازی/ بازداری رفتاری، تحت تاثیر شاخه سمپاتیک سیستم عصبی خودکار است که به طور فعالانه ای متضاد هم عمل میکنند (بوچاین[۱۰]، ۲۰۰۱).
به طور خلاصه، گری سه نوع سیستم محرکی را پیشنهاد میکند که زیربنای رفتار و احساسات هستند: سیستم بازدارندگی رفتار، سیستم فعال ساز رفتار و سومین سیستم، که با عنوان سیستم جنگ- گریز شناخته می شود، از لحاظ ساختاری بیشتر از طریق بادامه و ساخت های هیپوتالاموسی تعدیل میگردد. گری سیستم فعال ساز رفتاری را نمایانگر زودانگیختگی فرد و سیستم بازداری رفتاری را با تجربه حالت اضطراب مرتبط می انگاشت و در این بین حساسیت و فعالیت زیاد سیستم جنگ- گریز را با روان گسسته گرایی پیوند می زند.گری معتقد بود که تفاوت های فردی در فعالیت سیستم های مغزی/ رفتاری زمینه صفات اصلی روان آزرده گرایی و برونگرایی در نظریه آیزنگ است.
همچنین جانسون و همکارانش ( ۲۰۰۳) چگونگی ارتباط سطح بازدارندگی و سطح فعال ساز رفتاری را با بیماری های افسردگی، اضطراب، سوء مصرف و وابستگی به دارو یا الکل، اختلال فزون کاری نسبت به کاستی توجه و اختلال رفتاری در یک نمونه ۱۸۰۳ نفری در سنین بین ۱۹ و ۲۱ سال ارزیابی کردند. نتایج به نقش سیستم بازدارندگی رفتار به عنوان یک عامل آسیب پذیر در سوء مصرف دارو و بیماریهای الکلی دلالت داشت.
بنابرین تئوری گری در سال ۱۹۷۰ برای پی بردن به تاثیرات محرکی استفاده دائم از مواد و نیز رفتارهای ریسک پذیر دیگر مناسب است. همچنین با به کارگیری تئوری گری می توان گفت، فردی به عنوان مثال، با حساسیت زیاد سیستم فعال ساز رفتاری و حساسیت کم سیستم بازدارندگی رفتاری به احتمال زیاد ممکن است هم قرص اکس مصرف کرده و هم تحت تاثیر آن تحریک شود، در حالی که ممکن است فردی با حساسیت بالای سیستم فعال ساز رفتاری و سیستم بازدارندگی رفتاری اکس مصرف کرده باشد اما تحریک نشود ( گری، ۱۹۷۲؛ گری و مک نوتون، ۲۰۰۰).
با مقایسه مدل گری و آیزنک چنین نتیجه گیری می شود که گری موافق نیست برون گرایی و روان رنجوری دو عامل شخصیتی مهم هستند. به نظر وی، برون گرایی و روان رنجوری ثانویه تعامل بین دو سیستم تمایل و اضطراب هستند. عامل تعامل گرایی برای افرادی سازگار است که میزان بالایی از نتایج و برآمدهایی روانشناختی هم از روان رنجوری و هم برون گرایی دارند در حالی که عامل اضطراب در افرادی وجود دارد که درجه بالایی از روان رنجوری و میزان کمی از برون گرایی در آن ها وجود دارد. در دیدگاه گری فردی که سیستم بازدارندگی رفتاری وی قوی تر از سیستم فعال ساز رفتاری او است، درون گرا است. در حالی که شخصی با سیستم محرک فعال ساز تقریباً قوی تر نسبت به سیستم بازدارندگی رفتار، برون گراتر است. بنابرین از نظر گری، عامل برون گرایی انعکاس دهنده هم میزان قدرت تمایل و هم اضطراب است در حالی که روان رنجوری منعکس کننده قدرت مشترک هر دوی آن ها است که در آن افزایش در حساسیت هر یک از سیستم ها باعث افزایش در میزان درجه روان رنجوری است. همچنین تئوری گری استدلال میکند که برون گراها توسط محرک های غیرشرطی پاداش زود شرطی میشوند ولی پیشبینی آیزنک این است که درون گراها شرطی تر هستند در رابطه با بهره گرفتن از دارو، تئوری گری نشان میدهد که برون گراها خیلی زودتر به مواد وابسته میشوند (همان منبع).
از آنجا که فعالیت هر سیستم با هیجانات خاصی مرتبط است، فعال شدن این سیستم ها میتواند در بروز اختلالاتی مانند اختلالات سایکوسوماتیک مؤثر باشد. علاوه بر این به خاطر حساسیت دستگاه تنفسی، هر گونه تغییر در محیط یا شرایط هیجانی مانند اضطراب، ترس و خشم، موجب انسداد مجاری سینه، افزایش تعداد تنفس، سرفه و تغییر فشار خون می شود(فوکی[۱۱] و همکاران، ۲۰۰۵ ؛ روزن کراس[۱۲] و همکاران، ۲۰۰۵).
می توان بیان کرد که BAS با عواطف مثبت و BIS با عواطف منفی، در رابطه است و بر اثر محرک های مثبت و منفی فعال می شود. و همچنین تفاوتهای زیادی در پاسخدهی این دو سیستم به محرک های مرتبط وجود دارد که راه حل معمولی برای بیان علت واکنش های مغزی برای انواع گوناگون آسیب شناسی روانی فراهم آورده است. نظریه گری، کمک بسیار زیادی به درک چگونگی رشد آسیب شناسی روانی در کودکان میکند و آن را به فرایند اجتماعی شدن کودکان ارتباط میدهد(کلدر و اوکونر[۱۳]، ۲۰۰۴).
کوای[۱۴] (۱۹۸۸) اختلال های دوران کودکی را دسته بندی کرد او نشان داد فعالیت زیاد BAS میتواند منجر به رشد اختلال های سلوکی و فعالیت زیاد BIS منجر به بروز اختلال های اضطرابی دوران کودکی شود. همچنین دی پو[۱۵] (۱۹۸۹)، تسهیل سیستم BAS را یکی از پایه های ایجاد اختلال های دو قطبی دانسته است.
[پنجشنبه 1401-10-01] [ 11:20:00 ق.ظ ]
|